عشق و جذابیت جسمی
نکات کلیدی:
- یک رابطه ممکن است با جذابیت، رابطه جنسی یا علاقه شروع شود و سپس به سمت عشق تکامل یابد.
- در بعضی موارد، جذابیت جسمی و عشق همراه با هم به تکامل میرسند.
- اگر عشق به وجود بیاید، دو فرد ممکن است بتوانند تنها با در آغوش کشیدن یکدیگر، به هم حس خوشبختی را منتقل کنند.
عشق رمانتیک میتواند شامل رابطه جنسی باشد یا نباشد، و روابطی که شامل رابطه جنسی هستند، ممکن است عاشقانه باشند یا نباشند. بیایید با رابطه جنسی بدون عشق شروع کنیم؛ آیا می توانیم چیزی به رابطه جنسی اضافه کنیم تا به عشق تبدیل شود؟
وسوسه انگیز است که پاسخی مثبت را فرض کنیم. رابطۀ جنسی عنصری است که می توان آن را با عناصر دیگری مانند دوست داشتن متقابل و لذت بردن از همراهی یکدیگر ترکیب کرد و مخلوطی به نام «عشق» ساخت. از این دید، وقتی رابطه جنسی بدون عشق وجود دارد، یعنی یک عنصر کلیدی دیگر از دست رفته است.
بیشتر بخوانید: مشاوره جنسی
با این حال، اگر تأمل کنیم، بعید به نظر می رسد که چنین فرضی درست باشد. دو دوست ممکن است به یکدیگر علاقه داشته باشند، از همراهی یکدیگر لذت ببرند و رابطه جنسی داشته باشند، اما پای عشق رمانتیک در میان نباشد.
این درست است که یک ارتباط ممکن است با رابطه جنسی شروع شده و به عشق بدل شود. این الگو از نظر تاریخی احتمالاً رواج زیادی نداشته، اما امروزه شاهد موارد زیادی هستیم که در آن یک رابطه عاشقانه و متعهدانه با رابطه جنسی شروع میشود.
با این حال، در چنین مواردی، افراد عناصر از دست رفته را به رابطه جنسی اضافه نمیکنند. در عوض، رابطه جنسی به آنها کمک می کند تا مرزهای دشوار گفتگو را رد کنند و در نتیجه شرایط برای نزدیکی عاطفی فراهم شود. عاشقان در حضور یکدیگر احساس آزادی بیشتری می کنند و می توانند در مورد مسائل صمیمی صحبت کنند. نزدیکی عاطفی به نوبه خود مسیر عشق را هموار می سازد.
بیشتر بخوانید: مشاوره ازدواج
در واقع، گمان می کنم افراد پارتنر قبلی همسر خود را به این دلیل تهدیدکننده می دانند که پیوندی که بین دو فردی که نزدیکی جسمی داشتند برقرار شده، می تواند سطحی از صمیمیت را حفظ کند که شاید پس از جدایی نیز بادوام بماند. (البته این تهدید گاهی خیالی است، زیرا ممکن است دو فرد پس از پایان رابطه دریابند که در تمام آن مدت همخوانی بسیار بدی با یکدیگر داشتند).
عشق بدون رابطه جنسی
پترارکا شاعر ایتالیایی بیش از 300 غزل عاشقانه برای زن جوان فرانسوی به نام لورا دو نووس نوشت که باور بر این است در هنگام ملاقات شاعر با او، با مرد دیگری ازدواج کرده بود. تا جایی که می دانیم، این دو هرگز با هم نبودند و برخی از غزل ها پس از مرگ لورا در اثر طاعون سروده شدند. شاید این همان عشق بدون رابطه جنسی باشد.
اما احتمالاً پترارکا فقط خود را عاشق لورا تصور می کرد یا بهتر بگوییم عاشق تخیلات خودش شده بود، نه لورای واقعی. این به گرایش ما نسبت به شیفتگی به فانتزی ها اشاره دارد که بحث آن در این مقاله نمی گنجد.
حال اجازه دهید مثال دیگری را در نظر بگیریم. شخصیتی به نام جیک بارنز از رمان «خورشید نیز طلوع میکند» نوشته همینگوی در سال 1926 به دلیل جراحت قادر به برقراری ارتباط جنسی نیست. با این وجود در همین موقعیت ممکن است چنین شخصی در یک رابطه عاشقانه و رمانتیک باشد.
در رمان همینگوی، برت اشلی، کسی که جیک بارنز عاشقش است، نمیخواهد فراتر از از یک دوست خوب برای او باشد. دلایل این امر پیچیده است و به هیچ وجه قابل تقلیل به ناتوانی جیک در برقرای رابطه جنسی نیست، اما آسیب جیک هم احتمالا کمکی به شکل گیری این ارتباط نمی کند.
با این حال، به خوبی می توانیم زنی متفاوت را به جای برت تصور کنیم که عاشق جیک می شود و به او تعهد پیدا می کند. ممکن است چنین رابطه ای با شریکی که قادر به برقراری رابطه جنسی نیست، غم انگیز باشد، اما شاید این غم بتواند دلیل دیگری بر عمق عشق باشد. در واقع، ما میتوانیم موردی را تصور کنیم که در آن شریکی که نمیتواند رابطه جنسی داشته باشد، با روحیه سخاوتمند خود، فرد توانمند را به داشتن رابطه جنسی با دیگران تشویق میکند و فرد توانمند نیز این کار را انجام میدهد.
پس بیایید فرض کنیم که رابطۀ جنسی و حتی رابطۀ جنسی خوب بدون عشق رمانتیک، و از طرف دیگر، عشق رمانتیک بدون رابطه جنسی وجود دارد. در این مرحله ممکن است کسی بگوید که عشق، یک جزء فیزیکی قوی هم دارد؛ بله، این جزء فیزیکی مهم، جذابیت است.
جذابیت
به هر حال، هرچند پترارکا و لورا هرگز رابطه جنسی نداشتند، پترارکا مجذوب لورا شد، زیرا بسیاری از اشعارش درباره زیبایی او از جمله زیبایی ظاهری اوست. به طور مشابه، زنی در موقعیت برت اشلی، اگر عاشق مردی مانند جیک شود، احتمالاً اشتیاقی نسبت به بدن او پیدا می کند. در این بین، فقط برقراری رابطه جنسی غیرممکن است. همین امر در مورد جیک نیز صدق می کند.
به طور کلی، وقتی دو نفر متوجه میشوند که با وجود اینکه همدیگر را دوست دارند، تمایلی نسبت به هم ندارند، معمولاً به این نتیجه میرسند که نمیتوانند با هم باشند. اگر به دلایلی دیگر مانند حفظ آسایش با هم بمانند، چیزی ناراضی کننده در این میان وجود دارد و خلائی احساس می شود.
بنابراین به نظر می رسد وجود جذابیت، هرچند نه لزوماً جنسی، در عشق رمانتیک ضرورت داشته باشد. با این حال، عشق صرفاً جذابیت جسمی نیست. پس عشق رمانتیک دقیقا چه ربطی به جذابیت دارد؟
در اینجا نیز میتوان تصور کرد که جاذبه یکی از عناصر آن است که ترکیبش با سایر عناصر ضروری مانند لذت بردن از همراهی دیگران به ما عشق می بخشد.
اما دوستانی که صرفاً در علاقه و رابطه جنسی شریکاند اما عشق رمانتیک ندارند، این ایده را نقض میکنند: آنها از زمان با هم بودن لذت میبرند و از نظر فیزیکی به اندازه کافی جذب یکدیگر میشوند، اما عشقی وجود ندارد.
در موارد دیگر، جذابیت فیزیکی و عشق با هم تکامل می یابند. برخی افراد به نسبتی که به عشق می رسند، بیشتر جذب یکدیگر می شوند. انگار آغوش یک عزیز با گذشت زمان عمیق تر می شود.
اما با گذشت ماه ها، ممکن است عشقی به وجود نیاید. اگر چنین باشد، دو فرد اغلب از نظر فیزیکی جذب یکدیگر نمی شوند. بدن آنها تا حد زیادی بدون تغییر می ماند، و با اینکه ممکن است زمان به اندارۀ کافی طولانی در کنار هم نبوده باشند تا از جسم هم خسته شوند، دیگر جذابیتی وجود ندارد. چرا؟
پاسخ این است که از طریق بدن، هر یک به تصوری که از شخص دیگر داشت، جذب می شد. بدن مقصد نهایی نبود: روان و روح مقصد بود. هنگامی که مقصد نهایی محو شود، جریان سفر بیهوده به نظر می رسد.
با این حال، اگر عشق شکل بگیرد، آغوش عاشقان به تدریج غنی و غنیتر میشود؛ زیرا دربردارندۀ سالها پیشینۀ مشترک، شناخت بهتر یکدیگر، نبردهای مشترک، مسئولیت ها و شادیها و به عبارت دیگر، با هم بودنِ بیشتر است.
بنابراین، جذابیت با رسیدن به عشق تغییر می کند. در حالی که ممکن است تا حدی به خاطر جذابیت جسمانی، شروع به خیال پردازی در مورد عشق کنیم، اما بعداً به این دلیل که آن شخص را دوست داریم به سمت بدن او کشیده می شویم. جای تعجب نیست که بدن معشوق فقط بدنی نیست که به آن تمایل جنسی داشته باشیم، بلکه بدنی است که به آن اهمیت می دهیم، خواهان محافظت از آن هستیم و با آن با ملایمت رفتار می کنیم. این بدن ارزشمند کسی است که دوستش داریم.
اگر عشق ایجاد شود، ممکن است دو نفر تنها با در آغوش گرفتن یکدیگر، حس خوشبختی را به هم بدهند. آغوش اکنون آبستن معنا شده است. این هرگز در مرحله جذب فیزیکی صرف صدق نمی کند.
این توضیحی است بر اینکه چرا بدون عشق، چیزی در رابطه جنسی یا حتی یک رابطه جنسی بسیار خوب- کم است، و مهمتر از آن، چرا مشتاقانه بدن معشوق مان را طلب می کنیم اما به بدن دیگران چنین حسی نداریم. ممکن است یک فرد جذاب جایگزین مناسبی برای فرد جذاب دیگری باشد، اگر که هیچ کدام از این افراد را دوست نداشته باشیم! اما هیچ کس نمی تواند جایگزین شخصی که دوستش داریم شود.
بیشتر بخوانید: سکس تراپی
جذب شدن به یک همنفس، هر گونه که در ابتدا رخ داده باشد، به واقع فیزیکی نیست. بلکه ملایمتر، عمیقتر و شدیدتر از همتای فیزیکی خود است و هیچ جایگزینی را برای موضوع عشق خود تحمل نمی کند. شاید بتوان آن را نیروی مغناطیسی خاص عشق و نه بدن دانست. این جذابیت می تواند آنچه را که با چشم دیدنی نیست درک کند. آن می بیند که قلب و ذهن به دنبال حرکات فیزیکی فرد دیگر می درخشند. این جاذبۀ عشق است.
منبع