تمرکز بر نقاط قوت مهمتر است یا نقاط ضعف؟ هر کسی نقاط قوت و ضعف منحصری دارد. هیچ یک از ما نمیتوانیم کاملا خوب باشیم، اما همه ما نقاط قوت بزرگ یا کوچکی داریم. در این مقاله با مثالی از گفتگو در اتاق درمان، تکنیکی را برای تمرکز بر نقاط قوت به شما یاد میدهیم. حتما تا آخر مقاله همراهمان باشید.
بیشتر بخوانید: 3 روش خارقالعاده برای یافتن معنای زندگی
شرح یک مشکل: دیدن ضعفها و غافل شدن از قوتها
بسیاری از مراجعین رواندرمانی من از مسایل زیادی شکایت دارند. یکی از ظاهرش مینالد و به خواهرش که لاغرتر و بلوند است حسادت میکند. در جلسات به او خیره میشوم و زیبایی چشمان هوشمند و لبخند مهربانش را ارج مینهم. یکی دیگر از مراجعین میگوید که در فناوری وحشتناک و به همین سبب بیکار است. من میبینم که این مراجع کوشا، باهوش و شاعر است.
من هم میتوانم از نقاط ضعفم بگویم. اگر به دنبالش باشم، ضعفهای زیادی وجود دارد که میتوانم بگویم «چه میشد اگر فقط میتوانستم …»:
- غذا درست کنم
- یک توپ را با دستم بگیرم
- خوب از گیاهان خانگی مراقبت کنم
خیلی آسان است که فرد خود را دور از تواناییهایی که دارد، با کمبود تواناییها تعریف کند.
بیشتر بخوانید: نشانهها و درمان استرس پنهان
خاطرهای از حس بیکفایتی من
من مرتبا با دو دوست صمیمی دبیرستانم، جو و سوزان، آواز میخوانم. ما دهههاست که با هم خواندهایم و زیباترین ترکیب آواز سه نفره را داریم. مدتی پیش مشغول تمرین بودیم و صرفا از با هم بودن، خندیدن و ساخت موسیقی لذت میبردیم. با این حال، به نوعی، آهنگ بیکفایتی من شروع به نواختن کرد. نه که آنها ایرادی گرفته باشند، نه. آنها مهربانترین افرادی هستند که دیدهام. اما با گوش دادن به آواز خواندن و نواختن آنها احساس حقارت کردم. حس اینکه دارم وارد یک تونل نزولی تاریک میشوم.
زیر لب گفتم: «دارم به خودم میگم که کافی نیستم. (اینها چیزهایی است که میتوان با بهترین دوستان دبیرستانی خود به اشتراک گذاشت).
جو و سوزان از دنیای موسیقی دور شدند و با تعجب گفتند: چی؟!
گفتم: سوزان، تو صدای عالیی داری. صدای من خوبه ولی نه مثل تو. جو، تو تموم این آهنگها رو زیبا مینوازی. شما هر دو گیتار میزنین و من نمیتونم. من فقط اینجا میشینم و تا جایی که میتونم هماهنگ میخونم.
سوزان حیرت کرد: واقعا تعجب میکنم که تو داری این حرفا رو میزنی. بدون تو این ترکیب اینطور قشنگ نمیشد. تو چیزهایی میشنوی که ما نمیشنویم. تو همیشه با هارمونیهای عالی شعر رو بهتر میکنی.
در مدرسه، ما در کلاسهای خواندن، نوشتن، ریاضی، ورزش و غیره شرکت میکنیم. داشتن پیشزمینه در این موضوعات اساسی واقعا مهم است. با این حال، فکر میکنم بسیاری از ما در اوایل دبستان با محدودیتهای خود مواجه میشویم و احساس تحقیر میکنیم.
از آنجایی که این ضعفها را در سنین پایین تجربه میکنیم، راهی نداریم که بفهمیم هیچکس در همه زمینهای خوب نیست و طبیعی است که ما نیز کامل نباشیم. در دوران نابالغیمان، این شکستها را بهعنوان «من در ریاضی خوب نیستم» رمزگذاری میکنیم و به جای تمرکز بر نقاط قوت منحصربهفرد و حیاتیمان، با نگرانی شروع به تمرکز بر نقاط ضعف خود میکنیم.
دنیا به کدام یک از ما نیاز دارد؟
یک بار خاطرات دکتری را خواندم که زمستان را در ایستگاه علمی قطب جنوب گذرانده بود. دکتر جری نیلسن یک فصل را شروع با این سوال شروع کرد «به نظر شما مهمترین فرد در ایستگاه علمی قطب جنوب چه کسی است؟ آیا من هستم؟»
من مکث و فکر کردم: خب بله، فکر میکنم خود دکتر است.
او ادامه داد: نه. او شخصی است که میداند چگونه ژنراتور را تعمیر کند!
من هرگز آن جمله را فراموش نکردم. وجود ما پیچیده است. گاهی نیاز مبرم به مکانیکی وجود دارد که ما را از یخ زدن و مرگ دور نگه دارد. بعضی اوقات این پزشک است که با درمان عفونت ما را از مرگ نجات میدهد. گاهی آشپز است که به جمعیت گرسنه غذا میدهد. و گاهی، این نوازنده است که در لحظات تلخ آرامش را برایمان به ارمغان میآورد.
بعد از حادثه 11 سپتامبر، من هم مثل همه کسانی که میشناختم، تسلیناپذیر بودم. یک سهشنبهی ملایم با صبحی تماشایی بود که ناگهان به نفرت و سوگی عمیق تبدیل شد. هیچ چیز معنی نداشت؛ به سختی می توانستم فکر و حتی کار کنم.
اما پنج روز بعد، ارکستر فیلادلفیا یک کنسرت رایگان برای شهر برگزار کرد و من به آنجا رفتم. سالن مملو از جمعیتی با چهرههای بهتزده و چشمان سرخ بود. ارکستر Adagio for Strings از باربر را نواخت. من در طول کنسرت گریه میکردم و همصدا با تمام حاضران غصه میخوردم. بعد از آن کنسرت احساس کردم میتوانم به زندگی ادامه دهم.
به وجود همه ما در این دنیا نیاز است. هر یک از ما تواناییهای منحصر به فردی داریم. آیا میتوانید سریع بدوید؟ ما به شما نیاز داریم. میتوانید گریه یک کودک را آرام کنید؟ ما به شما نیاز داریم. آیا میتوانید ماشین ظرفشویی را تعمیر کنید؟ شنونده خوبی هستید؟ قابل اعتماد و مهربان هستید؟ ما به همه شما نیاز داریم.
برای تمرکز بر نقاط قوت نکته کلیدی این است که مهارتهای خود را بشناسید و برای آنها ارزش قایل شوید. خوب است که نقاط قوت خود را برای کمک بیشتر به دنیا گسترش دهید.
یک تکنیک فوقالعاده برای تمرکز بر نقاط قوت
مداخلهای وجود دارد که من گاهی در مورد مراجعینم به کار میبرم. این شبیه به بازی «من به پیک نیک میروم» است که بچهها انجام میدهند. این تمرین زمانی کاربرد دارد که مراجع با ناامیدی از ضعفهایش حرف میزند. اینکه نه استعداد خاصی دارد، نه فارغ التحصیل دانشگاه است، نه وزن مناسبی دارد. یکی از مراجعینم به نام «مارشا» (نام او را تغییر دادهام) به طرز تاسفباری روی تمام کاستیهای خود تمرکز میکرد و دایما نگران قضاوت دیگران در مورد خود بود. من او را دو سال بود که خوب میشناختم. به گفتگوی ما توجه کنید:
– میخوام درباره نقاط قوتت بدونم. میخوام بدونم به نظرت چه صفات مثبتی داری؟
– نقاط قوت؟!
– آره. به نظرت چه ویژگیهای مثبتی داری؟
مارشا مدتی طولانی مکث کرد. سپس با لبخندی نصفه و نیمه گفت: خب، من میدونم که به آدمها اهمیت میدم و میخوام که بهشون کمک کنم.
– خیلی خوبه. تو به آدمها اهمیت میدی و میخوای که کمکشون کنی. دیگه چی؟
– باغبان خوبی هستم.
– عالیه. به مردم اهمیت میدی، میخوای کمکشون کنی و باغبان خوبی هستی. دیگه چی؟
– اومم… نمیدونم.
– خب. پس بذار من ازت بپرسم. آیا آدم مسیولیتپذیری هستی؟
این سوال را از او پرسیدم چون طی این دو سال هرگز حتی یک جلسه تراپی را غیبت نکرده بود. او پاسخ داد: بله، هستم.
– عالی. به مردم اهمیت میدی، سعی میکنی کمکشون کنی، باغبان خوبی هستی و آدم مسیولیتپذیری هستی. دیگه چی؟
اکنون لبخند میزند: کیکهای شکلاتی خوبی درست میکنم.
– خیلی خوبه. به مردم اهمیت میدی، سعی میکنی کمکشون کنی، باغبان خوبی هستی، مسیولیتپذیری و کیک شکلاتی خوبی درست میکنی. دیگه؟
– نمیدونم.
– شوخ هستی؟ به نظر من شوخطبعی.
– فکر کنم همینطوره.
– خب، به مردم اهمیت میدی، سعی میکنی کمکشون کنی، باغبان خوبی هستی، مسیولیتپذیری، کیک شکلاتی خوبی درست میکنی و شوخ طبعی. آدم روراستی هم هستی؟ بیا ادامه بدیم.
به این ترتیب، مارشا شروع به تمرکز بر نقاط قوت خود کرد، نقاط قوتی که به طور مزمن نادیده گرفته میشد. من نقاط قوت را یکی پس از دیگری تکرار کردم، مانند بازی «من به پیک نیک میروم». که این تکرار، پیام را تقویت میکرد. بله، مارشا، تو در خیلی چیزها خوب هستی. و این فقط یک لیست برای شروع است.
بیایید جمعبندی کنیم
دنیایی را تصور کنید که در آن همه ما به تواناییهایمان اطمینان داشتیم و از آنچه میتوانستیم ارایه دهیم، مطمین بودیم. فارغ از نشخوار فکری انتقادی از خود، درست مانند بازی پیک نیک، میپریدیم تا آنچه داشتیم را ارایه کنیم و در سفر زندگی سهیم شویم. یکی از دوستان میتوانست یک ناهار آرامبخش بپزد. دیگری پیادهرو را بیل میزد و از قدرت خود برای حفظ امنیت دیگران استفاده میکرد. دیگری به غریبهها لبخند میزد و سلام میکرد و زحمت همه را کم میکرد. هر کس با خوشحالی هدیه گرانبهای خود را به پیک نیک زندگی میآورد و هیچ کس دچار حس بیکفایتی نمیشد.
میبینید؟ دنیا به همه ما نیاز دارد. هیچکس پکیج کامل نیست، و در واقع همگی با هم چرخ این جهان را میچرخانیم. پیشنهاد میکنم بازی «من به پیک نیک میروم» خودتان را امتحان کنید. اگر به نظر شما چالش برانگیز است، آن را با کسی بازی کنید که شما را بسیار دوست دارد. من شروع میکنم:
– به مردم اهمیت میدهم
– من به مردم اهمیت میدهم و سخت کار میکنم.
– هم به مردم اهمیت میدهم، هم سخت کار میکنم و با دوستانم هارمونی خوبی برای موسیقی تشکیل میدهم!
اکنون نوبت شماست! در کامنتها برایمان بنویسید.
منبع:
کلینیک روانشناسی سها٬ مرکز ارائه خدمات مشاوره روانشناسی٬ مشاوره آنلاین٬ مشاوره خانواده و مشاوره جنسی