رفتار درمانی شناختی به دوران کودکی شما توجه دارد.
نکات کلیدی
- رفتار درمانی شناختی از طریق بررسی باورهای اصلی به مسائل روانشناختی عمیق تری می پردازد.
- باورهای اصلی می توانند از تجربیات اولیه زندگی ناشی شوند.
- تشخیص اینکه باورهای مشکل ساز از دیگران به ارث رسیده یا توسط دیگران دیکته شده اند، می تواند دور شدن افراد از آنها را آسان تر کند.
یکی از دلایلی که این مطلب را شروع کردم، رد کردن و روشن کردن برخی افسانه ها یا اغراق ها در مورد رفتار درمانی شناختی بود، که به CBT نیز شناخته می شود. اگر چنین باورهای غلطی وجود داشته باشد، یکی از باورهای مورد علاقه من، این است که CBT به مسائل روانشناختی عمیق تری نمی پردازد. برای بیان مسائل روانشناختی عمیقتر، به مشکلاتی اشاره میکنم که در موقعیتها یا زمانهای زندگی فردی رخ میدهد، مانند مشکل در دوستیابی یا مشکل در ایجاد انگیزه. این باور احتمالاً از چالش لیبرال افکار منفی و خودکار لحظهای (فرضها) که به درمان شناختی رفتاری نسبت داده میشود، سرچشمه میگیرد. با تمرکز بر آنچه در حاضر فرد در حال وقوع هست که فرد احساس افسردگی یا اضطراب می کند، اغلب اینگونه به نظر می رسد که رفتار درمانی شناختی مشکلات عمیقتر و گستردهتر را نادیده می گیرد.
ابتدا می خواهم به هسته حقیقت در این افسانه تصدیق کنم. رفتار درمانی شناختی عمدتاً بر روی آنچه که فرد هنگام احساس افسردگی یا اضطراب، فکر می کند یا انجام می دهد، به ویژه در جلسات اول تمرکز میکند. این به مراجعهکننده کمک میکند تا مهارتهای اساسی رفتار درمانی شناختی را بیاموزد و نسبت به تجربیات چندین سال پیش ملموستر باشد و راحتتر به خاطر بسپارد. دلیل دیگر این افسانه، تعداد محدود جلسات درمانی در اکثر کارآزماییهای بالینی رفتار درمانی شناختی است. اکثر کارآزماییهای بالینی تعداد جلسات را به 12، 16 یا 20 جلسه محدود میکنند و بسته به فرد، ممکن است زمان کافی برای رسیدگی به مسائل عمیقتر نباشد.
با این حال، درمان شناختی رفتاری می تواند به مسائل روانشناختی و روانشناسی عمیق تری بپردازد. یکی از راههای پردازش از طریق باورهای اصلی است. این باورها افکار مردم هستند که بخش های مختلفی از زندگی آنها را در بر می گیرند. باورهای اصلی معمولاً بر افکار خودکار منفی افراد در هر موقعیتی تأثیر می گذارند. به عنوان مثال، فردی که افسرده است ممکن است به طور خودکار فکر کند که یک پروژه را در محل کار به هم ریخته است. اعتقاد اصلی آنها می تواند این باشد که هرگز در هیچ کاری خوب نخواهند بود. پس از اینکه فرد موفق شد برخی از افکار منفی و خودکار را به چالش بکشد، رفتار درمانی شناختی اغلب در تلاش برای رسیدگی به موضوعات عمیقتری که این افکار منفی را برانگیخته است، به سراغ باورهای اصلی میرود.
بیشتر بخوانید : ذهن آگاهی یا (mindfulness) چیست؟
روش دیگری که رفتار درمانی شناختی به مسائل روانشناختی گستردهتر میپردازد، بررسی منبع باورهای اصلی است. معمولاً منبع را می توان در تجربیات کودکی یا نوجوانی یافت. این می تواند یک رویداد تکوینی یا چندین رویداد کوچک باشد که در طول زمان اتفاق افتاده است. بیایید یک فرد مبتلا به افسردگی را در نظر بگیریم که فکر می کند یک پروژه را در محل کار به هم ریخته است و هرگز در هیچ کاری خوب نخواهند بود. این شخص ممکن است معلمی داشته باشد که بیش از حد سخت گیر بوده و هر اشتباهی که انجام می داد را انتقاد می کرد. یا اولین شخصی که رئیسش بوده ممکن است کمال گرا بوده باشد و خواسته باشد که هر گزارشی به روشی خاص نوشته شود بدون اینکه از قبل او را راهنمایی کند که چه کاری باید انجام دهد. در رفتار درمانی شناختی، شناسایی منبع باور اصلی برای مراجعان می تواند بسیار مفید باشد. آنها ممکن است متوجه شوند که این در واقع اعتقاد آنها نیست، بلکه اعتقادی است که از شخص دیگری به ارث برده اند و باعث می شود فاصله گرفتن از آن آسان تر شود.
بنابراین، در پایان، رفتار درمانی شناختی به دوران کودکی شما علاقه مند است، زیرا به اینکه شما به دنبال درمان هستید، مرتبط است.
منبع : psychologytoday